چکمه های چل تیکه
شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۶ ق.ظ
..
دستهای پدر
تکه تکه اندوه بود
که در عطش خشکسالی
برای زنده ماندن ما
زمین را شخم میزد
و کفش هایش
چکمه های چل تیکه ای
که رویای سبز شالیزارها را
دست خوش فلسفه گرسنگی میکرد
او به هیاهوی باد دل بسته بود
و در غروب غریب باغ
به غربت آدمی
می گریست ... #زهراسادات_قاسمی
#دستها_حرف_میزنند
#چکمه_های_چل_تیکه
#فلسفه_گرسنگی
#میبینمت_میبینیم؟
#لذت_عکاسی
- ۹۵/۱۰/۰۴