من از دوزخ آمده ام
من کوچکتر از همه ادمهایی بودم
که مختصری از خداحافظی را
دست تکان میدادند
مراقبم باش
تا غرق نشوم
از کفِ دست های تو
قطره قطره
زمان دارد می چکد ... #زهراسادات_قاسمی
من از دوزخ آمده ام
من کوچکتر از همه ادمهایی بودم
که مختصری از خداحافظی را
دست تکان میدادند
مراقبم باش
تا غرق نشوم
از کفِ دست های تو
قطره قطره
زمان دارد می چکد ... #زهراسادات_قاسمی
..
دستهای پدر
تکه تکه اندوه بود
که در عطش خشکسالی
برای زنده ماندن ما
زمین را شخم میزد
و کفش هایش
چکمه های چل تیکه ای
که رویای سبز شالیزارها را
دست خوش فلسفه گرسنگی میکرد
او به هیاهوی باد دل بسته بود
و در غروب غریب باغ
به غربت آدمی
می گریست ... #زهراسادات_قاسمی
#دستها_حرف_میزنند
#چکمه_های_چل_تیکه
#فلسفه_گرسنگی
#میبینمت_میبینیم؟
#لذت_عکاسی