مثه یه برگ نیمه جون در باد
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ب.ظ
منو از دستهات جدا کردی
همه ی ابر های دنیا رو
واس. ِِچشمای من صدا کردی
من نهالی تو دست پاییزم
برای ِموندنم شدی ریشه
مگه میشه نگیری دستامو؟
مگه " مایی" بدون "من" میشه؟
ریشه ها، رشته های امیدن
تو دل ِ سنگ ِسخت ِ آدمها
تو برام آرزوی کش داری
به امید گذشتن شب ها
همیشه آدما تو سختیها
خودشونو به هم نشون میدن
تو منو بی هوا رها کردی
مثه اون گل که بی هوا چیدن
کاش وقتی که داشتی میرفتی
خاطره ها تو دفن می کردی
عقده یک صدا تو چشمامه
که بگم " تو چقدررر نامردی"
#زهراسادات_قاسمی
- ۹۵/۰۱/۱۴